اشک مولا






مثبت اندیشی ...

?پنج نکته مثبت :
?هرچه روح تو عظیم تر باشد

اشتباهات دیگران را کوچک تر میبینی

 

?هرچه بزرگوارتر باشی کمتر 

به دیگران نیازمندی
?هرچه کمتر نیازمند باشی 

کمتر از آنان دلگیر میشوی
?هرچه کمتر دلگیر شوی 

کمتر آسیب میبینی
?هرچه کمتر آسیب بینی 

         راحت تر میبخشی.

 

         ظرفیت روحتان افزون باد….

???

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1396-02-19] [ 02:07:00 ب.ظ ]

ارامش ...

سعی کن
قشنگی‌های زندگی رو ببینی..!

زندگی از این که هست

آسون تر نمیشه؛

تو قوی تر شو …

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:04:00 ب.ظ ]

اطمیناه به تقدیر الهی ...

❣هر کس اطمینان داشته باشد که
 آنچه خدا برایش مقدر کرده، قطعا
 به او‌می رسد، دلش آرام می گیرد.
☘ #امیرالمومنین_علیه_السلام 

? #غررالحکم ?

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1396-02-15] [ 08:02:00 ب.ظ ]

صدقه ...

سید نعمت الله جزایری نقل می کند:
 که در یک سال قحطی شد، در همان وقت واعظی در مسجد بالای منبر می گفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد، هفتاد شیطان، به دستش می چسبند و نمی گذارند که صدقه بدهد.

مومنی این سخن را شنید و با تعجب به دوستانش گفت: صدقه دادن که این حرفها را ندارد، من اکنون مقداری گندم در خانه دارم، می روم آنرا به مسجد آورده و بین فقراء تقسیم می کنم.

با این نیت از جا حرکت کرد و به منزل خود رفت. 

وقتی همسرش از قصد او آگاه شد ، شروع کرد به سرزنش او، که در این سال قحطی رعایت زن و بچه خود را نمی کنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و… !

خلاصه به قدری او را ملامت و وسوسه کرد تا سرانجام مرد مومن دست خالی به مسجد برگشت.

از او پرسیدند :  چه شد؟ دیدی هفتاد شیطان به دستت چسبیدند و نگذاشتند.

 مرد مومن گفت: من شیطان ها را ندیدم ولی مادرشان را دیدم که نگذاشت این عمل خیر را انجام بدهم ! ! 

پیامبر فرمود: یا علی آیا می دانی که صدقه از میان دست های مومن خارج نمی شود مگر اینکه هفتاد شیطان به طریق مختلف او را وسوسه می کنند، تا صدقه ندهد.
 
انوار نعمانيه 3/ 96- 
 وسايل الشيعه 6/257 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 07:59:00 ب.ظ ]

معامله با خدا ...

حکایت پند آموز از بهلول
مردی مسجدی ساخت. بهلول از او پرسید : 

مسجد را برای رضای خدا ساختی یا اینکه بین مردم شناخته شوی؟

مرد پاسخ داد : 

معلوم است برای رضای خداوند!

بهلول خواست اخلاص مرد را بیازماید

در نیمه های شب بهلول رفت و روی دیوار مسجد نوشت این مسجد را بهلول ساخته است

صبح که مردم برای ادای نماز به مسجد آمدند نوشته روی دیوار را میخواندند و میگفتن خدا خیرش بدهد

مرد طاقت نیاورد و فریاد سر داد ایهاالناس بهلول دروغ میگوید 

این مسجد را من ساختم 

من از مال خود خرج کردم و شما او را دعای خیر میکنید!

بهلول خندید و پاسخ داد

معامله تو باخلق بوده نه با خالق

بیایید در زندگیمان با خدا معامله کنیم

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:02:00 ق.ظ ]


1 2 ...3 4 6 7